بدون عنوان
ا ین ماه تعطیلات محرم را داشتیم .به همین خاطر یکشنبه 11 آبان به خونه مامان جون رفتیم. خاله عاطفه و کیارش و خاله نگار از اراک هم آمده بودند. کوروش با مامان جون عصرها به روزه می رفت . شب هم تا دیر وفت بیدار بود و شیطونی می کرد. من هم با خاله عاطی مشغول یوگا بودم. یک روز هم یه صعود خوب دسته جمعی داشتیم به قله سفیدکوه. شنبه 17 آبان هم به تهران برگشتیم. روز عاشورا و مراسم عزاداری عاشورا کلاه های بافتی که مامان جون برای دوتا نوه گلش بافته شوخی پسرخاله با پسرخاله عکس العمل کوروش وقتی که کیارش تبلتش رو از دستش قایم می کنه و.... انارهایی که باباجون از درخت توی ...
نویسنده :
آزاده
15:26