کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

یکی یک دونه مامان و بابا

بدون عنوان

ا ین ماه تعطیلات محرم را داشتیم .به همین خاطر یکشنبه 11 آبان به خونه مامان جون رفتیم. خاله عاطفه و کیارش و خاله نگار  از اراک هم آمده بودند. کوروش با مامان جون عصرها به روزه می رفت . شب هم تا دیر وفت بیدار بود و شیطونی می کرد. من هم با خاله عاطی مشغول یوگا بودم. یک روز هم یه صعود خوب دسته جمعی داشتیم به قله سفیدکوه. شنبه 17 آبان هم به تهران برگشتیم. روز عاشورا و مراسم عزاداری عاشورا کلاه های بافتی که مامان جون برای دوتا نوه گلش بافته شوخی پسرخاله با پسرخاله عکس العمل کوروش وقتی که کیارش تبلتش رو از دستش قایم می کنه و.... انارهایی که باباجون از درخت توی ...
26 آبان 1393

یکروز در بازار تهران

بازار خیلییییییییییی بزرگ بود (تعبیر کوروش از بازار تهران) امروز اولین سفر کوروش با مترو بود شلوغی مترو رو دوست نداشت . ولی قطاری که خلوت بود براش جالب و خوشایند بود و پیشنهاد داد یکی دیگه سوار شیم شلوغ نباشه ... ...
7 آبان 1393

برج میلاد

هفته پیش همراه بابا کوروش را به برج میلاد بردیم. برج میلاد شاخص ترین ساختمان شهر تهران وبا ارتفاع 435 متر ششمین برج مخابراتی و تلویزیونی در جهان است. بخش پایین برج . بعد از ورود با آسانسور شیشه ای کوروش را تا سکوی دید باز بردیم. از اون روز تا حالا هر موقع کوروش وارد آسانسور میشه جلوی درب می ایسته تا بیرون رو تماشا کنه   سکوی دید باز کافی شاپی که در همان بخش بود قسمت بعدی گنبد آسمان بود که بالاترین طبقه است و بعد از اون فقط دکل های  مخابراتی هستند که اون هم ظرفیت دو نفر را  برای انجام کارهای تأسیساتی دارد. این طبقه موزه مشاهیر ایران و رواق های هنری بود قلم من...
1 آبان 1393

سرزمین عجایب

برای اولین بار روز شنبه (26 مهر)   سرزمین عجایب رفتیم. با شروع فصل مهر و باز شدن مدارس خیلی خلوت و خوب بود. و برعکس همیشه سرسام نگرفتم ...
1 آبان 1393

مهمانان کوروش

دوشنبه 21 مهر روز تعطیل بود. این تعطیلی همزمان شد با اولین بارش طولانی مهر ماه امسال. خدا رو شکر که خیلی وقت بود منتظر بارندگی بودیم. عصر هوا سرد بود با این حال بعد از قطع بارش به ولنجک رفتیم و شام رو ایستگاه چشمه خوردیم. خاله نرگس و عمو علی تهران بودند و ما منتظر اومدنشون به خونمون. کوروش که لحظه شماری می کرد برای دیدنشون. چهارشنبه شب پیش ما اومدند. و 5 شنبه با خاله نرگس رفتیم تجریش. بابا شب به سبزوار پرواز داشت و باید برای کلاس هاش می رفت. جمعه با هم بودیم وبرای خرید بیرون رفتیم . شنبه صبح زود هم خاله رفت. هدیه عمو علی برای کوروش   ...
30 مهر 1393

سفرشمال

تعطیلات این هفته به مناسبت عید قربان شمال بودیم. بیشتر وقتمون به جنگل نوردی مشغول بودیم. چند روز هوا ابری و یا آفتابی بود و شب اول هم اولین بارندگی پاییز رو در واجارگاه شاهد بودیم. آقای خواجه که از اصفهان اومده بودند و نهار مهمان ایشان بودیم .  کوروش که خیلی زود باهاشون دوست شد و کلی با هم فوتبال دستی بازی کردند   ...
16 مهر 1393

بدون عنوان

باز هم یک ماه گذشت و من فرصت درج پست در وبلاگ رو نداشتم. روزها یا با تمرین در باشگاه یا کوهنوردی و دو در ولنجک می گذره. گذشته از آن شهریور ماه مادربزرگ اینجا بود . وبعد از جراحی چشمش مدتی منزل ما بود. ماه گذشته خاله عاطفه و کیارش هم به ما سر زدند. بعد از رفتن اونها همراه بابا رفتیم پیش مامان جون. بابا برای کلاس های پزشکی به اصفهان رفت . در برگشت  شنبه 8 شهریور بامادر به تهران اومدیم. یک روز پیش ما بود و بعد همراه خاله برای معایناتش رفت. 19 شهریور مادر بعد از جراحی چشمش پیش ما اومد و تا 29 پیش ما بود. اوایل باباجون هم تهران بود تا وقتی که من با مادر هستم از کوروش مراقبت کنه. درماه گذشته حرف زدن کوروش رشد خوبی داشته و تقریبا تمام خواست...
9 مهر 1393

بدون عنوان

یک ماهی میشه که فرصت نشده به وبلاگ سربزنم. با شروع تمرینات ورزشی خودم و رفتن کوروش به مهد کودک کمتر وقت داشتم. ماه پیش هرروز مشغول تمرین بودم تابرای مسابقات اسکای رانینگ که 24 مرداد برگزار شد خودم رو اماده کنم. 22 مرداد مامان جون و نگار اومدند پیش ما و من 5 شنبه رفتم دماوند. کوروش یک شب بدون من کنار مامان جون و نگار بود. و این اولین باری بود که شب تنها می موند.من مطمئن بودم که بهانه دوری من رو نمی گیره ولی بابا نگران بود و مرتب تماس می گرفت . بالاخره تونستم مقام 5 کشوری دست پیدا کنم و به تیم ملی  اسکای رانینگ راه پیدا کنم. از کوروش عزیزم ممنونم که این مدت با من همکاری کرد و حتی موقع دویدن توی پارک با من همراه بود. شبی که برگشتم کوروش د...
11 شهريور 1393

سرزمین عجایب

ا ین بار در سرزمین عجایب کوروش تونست تنهایی سوار هواپیما و بشقاب پرنده و سفینه بشه. از هواپیما پیاده نمی شدی و چند بار سوار شدی از اینکه  اهرمش روخودت کنترل میکردی برات جذاب شده بود این بشقاب پرنده ها جدید بودند .با این حال که برای زیر 5 سال بود ولی فکر کنم خیلی برای کوروش هیجان نداشت. اینم خرسی که هروقت باشه از دست تو مچل می شه امروز این کلاه رو از سرت برنداشتی مامانی . نمیدونم چراااااا!!!!!! ...
10 مرداد 1393