در راه مهد کودک
تقریبا دو هفته از شروع مهد کودک کوروش گذشته ولی هنوز صبحها وقتی می خواهم ترکش کنم
ناراحته و گریه می کنه . موقع خداحافظی هم از مهد کودک دل نمی کنه که همراه من بیاد!!
اگر از کوروش بپرسم امروز گریه کردی خودش می گه من بد بودم گریه کردم
روزی هم که گریه نکرده می گه من خوب بودم
برگشتنی توی مسیر حسابی شاد و شنگوله و هر روز باید یک دونه نون لواش هم بخره بعدش هم
می گه بریم دیر شد!!
اولین هدیه ای که از خاله شادی گرفته ، بخاطر اینکه روز دوم خیلی کممممممممممم گریه کرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی