کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

یکی یک دونه مامان و بابا

خونه عمه جون

دیروز رفتیم عیادت عمه  جون که چشمش رو عمل کرده بود. به سوسن سوسو می گفتی و عمه رو هم که مرتب صدا می زدی عمه . موقع خداحافظی هم دل نمی کندی همراه من بیایی. ...
27 بهمن 1392

بدون عنوان

خلاقیت، علاقه داشتن به کارهای هنری یا موسیقی نیست. فرزند شما می‌تواند به گونه‌ای استثنایی خلاق باشد و به هر کاری که حقیقتا مورد علاقه و توجه اوست، بپردازد. خلاقیت تنها انجام کارهای نامتعارف یا بزرگ نیست گاهی درست کردن یک سالاد یا غذای جدید، تعمیر یک دوچرخه، ابداع نوع جدیدی از یک بازی، خلاقیتی بزرگ به شمار می‌رود و این درست همان چاله‌ای است که بسیاری از مادران جوان یا کم تجربه در آن گرفتار می‌شوند.   چه کودکانی خلاق می‌شوند؟ واقعیت این است که کودکانی که اجازه پیدا می‌کنند از قدرت و توانایی ویژه‌ی خود در هر زمینه‌ای کمک گرفته و از دیدگاه شخصی خود (و نه والدین) زندگی را تجربه کنند و به جنگ م...
25 بهمن 1392

سرزمین عجایب

دیروز با کیارش و خاله سرزمین عجایب بودیم . قبل از شارژ کارت تو از زیر ورودی جیم شدی و رفتی داخل من هم مسئول اونجا رو راضی کردم و دویدم تا رسیدم به تو. اولین چیزی که نظر تو رو جلب کرد یه خرس  بود که کلافه اش کردی مامانی.... بالاخره هم خرسه از دست تو فرار کرد ... خرس بیچاره رو مجبور می کردی که باتو برقصه ... و در آخر هم طبق روال معمول کوروش کوچولو از سرزمین عجایب بیرون نمی امد.   ...
24 بهمن 1392

کیارش و کوروش

دیشب خاله عاطفه و کیارش اومدند تهران . ساعت 1 بامداد بودکه رفتیم فرودگاه . توی راه با کیارش مشغول بازی شدی با این حال که وقت خوابت بود تا ساعت 3 بیدار بودی . صبح زودهم بیدار شدیم و رفتیم ولنجک برف بازی . تله کابین شلوغ بود و ساعت 3 عصر رسیدیم خونه. ...
22 بهمن 1392

قلعه رودخان

این عکس ها مربوط به اوایل زمستونه وقتی هوا خیلی سرد نشده بود. روستای دیدنی و پارک جنگلی رودخان. ارتفاع این قلعه بالا بود و تا رسیدن به قلعه تو بغل بابا جون بودی با دیدن این عکس ها جا خوردم . کوروش عزیزم  چقدر توی این مدت کوتاه بزرگتر شدی می بوسمت عزیز دلم بیشتر عکسهایی که داری درحال خوردن انار هستی این قلعه زیبا و تاریخی مربوط به دوره ساسانیه و 20 کیلومتری فومن در استان گیلان قرار گرفته . ...
18 بهمن 1392

برف

برف آمد شبانه روی پشت بام خانه برف اومده رو گل ها رو حوض و باغچه ما زمین سفید هوا سرد ببین که برف چه ها  کرد رو جاده ها نشسته رو مسجد و گل دسته برف قاصد بهاره زمستون ها می باره سلام سلام سپیدی دیشب از راه رسیدی شاعر: پروین دولت آبادی ...
13 بهمن 1392

بدون عنوان

دیشب خونه  عمو احمد از دوستان بابا دعوت بودیم. توی راه خوابیدی و وقتی که رسیدیم من بیدارت کردم. این هدیه خوشگل رو عمو احمد برای تو خریده. با دیدن این همه ماشین  ذوق زده شدی و دست  پای خودت رو گم کرده بودی...   اونقدر به تو خوش گذشت که موقع برگشتن راضی نمی شدی همراه ما بیایی  و رفتی توی آشپزخونه قایم شدی.     این تی شرت خوشگل رو هم صبا جون به کوروش هدیه داده   ...
9 بهمن 1392

کوهپیمایی ولنجک

بالاخره بعد از چند هفته که هوا خیلی آلوده بود و ما کوه رفتن رو تعطیل کرده بودیم امروز هوا بارانی بود و تقریباً تمیز . من هم سریع کوله پشتی کوروش رو برداشتم و با بابایی رفتیم ولنجک. باد سردی می اومد و کوروش تا از ماشین پیاده شد شروع کرد صدای باد دراوردن. و دستهاشو گرم کردن  این ژست های تو موقع عکس گرفتن منو کشته مامان جووووون این هم به زبان کوروش هاپوو... نمایی از شهر تهران در یک روز بارانی امیدوارم این بارندگی ها ادامه داشته باشه بعد  از اون سرما هم خونه که رسیدیم بستنی خواستی   ...
8 بهمن 1392