راه رفتن نی نی
چند روز قبل از راه رفتن پسر گلم خونه بابابزرگ بودیم . بابایی و مامان بزرگ مرتب دستتو می گرفتن و راه
میرفتن. من که توی اینکار خیلی کوتاهی کردم چون عجله ای برای راه رفتنت نداشتم فکر می کردم راه بری و بیشتر از این شیطنت و بازیگوشی کنی
اینجا اولین شبی بودکه راه رفتی (11 ماهگی پسرگلم ) توی همه کارها جلو بودی
حالا هم برای خودت هرجا که دوست داری می ری و از روی میزهم هرچی دوست داری برمیداری.
چقدر خوشحالیم از راه رفتنت مخصوصا اداهایی که در می آری و حرف هایی که موقع راه رفتن می زنی.
آی آی.... آی ... جی جی جی . جی ....
بابا... بابا ... دَ دَ دَ ....
شونه هاتو برای تعادل مرتب یکی در میون بالا می ندازی چقدر خوردنی می شی پسر گلم
روز بعد با مامان بزرگ اومدیم پارک .
دوست داشتی راه بری چند بار هم افتادی ولی خسته نمی شدی که!! زود سرپا می ایستی و دوباره شروع می کنی...