16 ماهگی کوروش
پسرگلم امروز ششم تیره و تو 16 ماهه شدی .
امروز خیلی خوشحال و بازیگوش شدی. الان هم که دارم این پست رو مینویسم مرتب می آیی و می پری توی بغلم که بریم باهم بازی کنیم . شاید هم امروز من بیشتر برات وقت گذاشتم که این قدر تو شنگول شدی مامانی !!! ای کاش همه لحظه های زندگیمو می تونستم با تو بگذرونم و فقط و فقط با تو بازی کنم. هر کاری که تو دوست داری
دلم برای یک ماهگیت تنگ شده برای سال پیش همین موقع ها هم همین طور ...حتما سال دیگه هم برای یک این طور روزی دلم تنگ می شه برای شیرین کاری هایی که تازه یاد گرفتی و من و بابا به تو ذوق می کنیم...
دیگه یادگرفتی چیزهایی رو که از توی ظروف آشپزخونه می ریزی سر جاش بزاری و جمع کنی.( البته اگر تحمل من سر نره)
از تخت و مبل که بالا می ری خودت رو به شکم می خوابی و آهسته می آیی پایین.
امروزصبح با هم رفتیم بانک ( به قول بابایی مامان پول هاشو بگذاره توی حسابش) تو هم برگه نوبت دهی رو مرتب می گرفتی به طرف کارمند بانک اونم که خیلی از تو خوشش اومده بود یه شکلات بهت داد.
پسرگلم تا حالا 12 دندون داره که دیگه میتونه حتی گردو رو هم خودش بجود. چند روز پیش که یکی از دوستای بابایی بهت یه شکلات سفت داده بود تعجب کرد که تو داشتی اونو کامل با اجیل داخلش می خوری .
اینجا هم که چشم کوروش به مردم افتاد که ورزش می کنن
اونم شروع کردن به نرمش
امروز توی پارک حسابی بازی کردی عزیزم.
یه کم کار فنی هم انجام دادی