کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

یکی یک دونه مامان و بابا

بدون عنوان

چند شب پیش صدای باد شدیدی توی کانال کولر می پیچید و تو هر دفعه جا می خوردی شروع کردی صدای باد را (هو...... هووو ....) تقلید می کردی تازگی ها یاد گرفتی اسباب بازی هات رو زیر پاهات پنهون می  کنی بعد به ما میگی کووووش هر نوشیدنی یا غذای داغی که میگیری اول فوت میکنی بعد میخوری کاری که ازت می خوام انجام بدی محکم میگی باشه هر وقت صدای دست زدن یا تشویق می شنوی تو هم سریع می آی و شروع می کنی به دست زدن عمو ، مووش، گوش ، مویه ( مو) ، بابا رفت، شیر، خِس ( خرس) ، هیش( هیس، وقتی می بینی کسی خوابیده) هَخ ( یخ)گل ( درخت وگل) وقتی هم توپ رو محکم شوت میکنی میگی گل. بادک ( بادکنک) باباجو( بابابزرگ) ممد( محمد)پت ( پرتقال ) که خیلی...
27 دی 1392

مسافرت ده روزه مامان و کوروش

سلام به گل پسر مامان از هفته پیش تعطیلات 10 دی رفتیم خونه مادرجون. تا هم مامان بزرگ وبابا بزرگ رو ببینیم و هم اینکه از این آلودگی هوای  تهران نجات پیدا کنیم. جمعه که برگشتیم متاسفانه تو همون شب تب کردی و دیشب کمی حالت بهتر شد. حالا هم کمی بهونه گیر شدی و صبح تا شب می خوای که توی بغل من باشی . امیدوارم که زودتر حالت خوب شه عزیزم . ...
24 دی 1392

پلور و آبعلی

صبح ساعت 9 جاده پلور به قله دماوند دمای هوا هم 10- درجه بود. این قدر سرد بودکه تو رو یک لحظه بیرون آوردیم و سریع برگردندیم ماشین غروب در راه برگشت ...
7 دی 1392

چشمه آب گرم لاریجان

عزیزم این هفته رفتیم لاریجان و توی اون سرما  چقدر آب گرم خوشت اومد ا ولش دوست نداشتی بپری توی وان ولی بعد از یک ساعت آب بازی دیگه بیرون نمی اومدی   ...
4 دی 1392

وقتی کوروش خوابش میاد ...

  صبح ها معمولا ساعت 10 بیدار می شی . عصر ها اگر بیدارت نکنم دو سه ساعتی می خوابی شبها هم ساعت 12 خوابی. ولی بعضی وقت ها غروب ها بد موقعی خوابت می بره و اون وقته که بیدار بشی دوست داری تا صبح بازی کنی. چند شب پیش هم هر کاری میتونستم کردم که نخوابی ولی غذا توی دهنت بود که خوابت برد... ...
4 دی 1392

سفر اصفهان و شب چله

سلام به پسر گلم که روز به روز شیطنت هاش و شیرین کاریهاش بیشتر میشه شما چرا زحمت می کشی مامان جون    البته این میز از دست آقا کوروش در امان نبود و تا شب که مهمان ها برسند  چند بار بهم ریخت و خالی شد و دوباره پر شد . دیروز هم که بجای نهار گز خوردی                هفته پیش تصمیم گرفتیم ببریمت اصفهان. این دومین سفرت به اصفهانه. هوا سرد بود و مثل تهران آلوده.5 شنبه که همه جا رفتیم و تو حسابی خوش گذروندی ولی من و بابایی رو حسابی خسته کردی. جمعه غروب هم برگشتیم خونه. ...
1 دی 1392

کوروش در کله پزی

  سولقان کوچکتر که بودی هر وقت صبحها می رفتیم تو خواب بودی ولی دیروز عصر  با بابایی رفتیم کله پزی. تو هم دوست داری. موقع رفتن  به زور بیرون اومدی   ...
27 آذر 1392

شعر شبانه(دوست دارمش)

شیرین لبی، که شکر خدا ، درکنارمش سهل است اگر عزیز تر از جان شمارمش محبوب من، فرشته من، دلبر من است از جان و دل  چو جان و چو دل دوست دارمش گر شیر مرغ خواهد و گر جان آدمی ور پشت کوه قاف بیابم، بیارمش جان عزیز ر ا که بود مایه حیات گر زان که یک اشاره کند، می سپارمش گر  دیگری نگه کند او را به چشم بد نقش اجل به دفتر هستی نگارمش وقت وداع آلهه عشق و حسن را از بهر حفظ برسر ره می گمارش اینها کم است در بر آن لحظه ای که شب لب بر لبش نهاده به خود می فشارمش شعر: اخوان ثالث( ارغنون)   ...
21 آذر 1392

مدل جدید سرگرمی

تا حالا ندیده بودم کسی پشت به تلویزیون بنشینه و .... این پسر بازیگوش من نشسته و به خنده مامان و بابا می خنده شاید هم به این می خنده که بجای نی نی مامانی وبابایی کارتون تماشا می کنن     حالا پسرم چرا این قدر قیافه گرفتی ؟!!!! ...
19 آذر 1392