بدون عنوان
باز هم یک ماه گذشت و من فرصت درج پست در وبلاگ رو نداشتم. روزها یا با تمرین در باشگاه یا کوهنوردی و دو در ولنجک می گذره. گذشته از آن شهریور ماه مادربزرگ اینجا بود . وبعد از جراحی چشمش مدتی منزل ما بود. ماه گذشته خاله عاطفه و کیارش هم به ما سر زدند. بعد از رفتن اونها همراه بابا رفتیم پیش مامان جون. بابا برای کلاس های پزشکی به اصفهان رفت . در برگشت شنبه 8 شهریور بامادر به تهران اومدیم. یک روز پیش ما بود و بعد همراه خاله برای معایناتش رفت. 19 شهریور مادر بعد از جراحی چشمش پیش ما اومد و تا 29 پیش ما بود. اوایل باباجون هم تهران بود تا وقتی که من با مادر هستم از کوروش مراقبت کنه.
درماه گذشته حرف زدن کوروش رشد خوبی داشته و تقریبا تمام خواسته هاش رو می گه . توی کارهایی که فکر می کنه میتونه پیشنهاد کمک کردن می کنه. و وقتی می بینه توی بزرگراه ترافیکه یا ماشین دنده عقب می ره می گه مامان مواظب باش... خیلی دستهاش رو می شوره . و به تنهایی می تونه از توالت فرنگی استفاده کنه. تمام ترفندهایی که من برای اینکه به سی دی ها و وسایل دست نزنه حالا برای خودم اجرا می کنه . مثلا می گه صبر کن برو تو اتاق من .. برووووو. بعد از رفتن من سی دی عوض می کنه.